سوژينسوژين، تا این لحظه: 13 سال و 10 ماه و 28 روز سن داره

دختر نازم سوژین

جشن تولدهای سال 91

جشن تولد شینا  اولین مهمون که تازه بیدار شده  یک تولد پر از بچه های زیر ٦ سال... به ترتیب شادمهر, سوژین بانو, شینا, ملیسا و آیناز  شینا که مواظبه دست به کیک نزنی شینا کارش به شکایت رسید... البته اخرش گریه حسابی و قهر سرداد  ای قربون اون چشمای منتظرت اخمهای بچم که بهش فشفشه ندادند  بالاخره یکی نصیبش شد که بهت زده شده  عکس هنری تو بغل خودم  بعد از باز شدن کادوها هر کسی با یک اسباب بازی مشغول شد... سوژین و آیناز  شینا بیا غذا رو بخور  پسرا تو اتاق دیگه ای مشغول خرابکاری هستند.. فراز و شادمهر و ایلیا  دخترا هنوز مشغو...
29 اسفند 1391

اولین کلاس

خیلی وقت بود که از جلوی مهد کودک رد می شدی اصرار داشتی که بری مهد... یا برای اینکه پیش بچه های دیگه کم نیاری وقتی اونا از مهد یا کلاسشون می گفتند تو هم با جدیت می گفتی که مهد میری یا کلاس... و بعضی وقتا هم از خودت شعرهایی می خوندی و میگفتی که از مهد یاد گرفتم خلاصه که خیلی دوست داشتم تو رو کلاسی ثبت نام کنم... یک سری کلاسای ورزشی رو پیگیری کردم که برای سن تو زود بود و کلاسای اموزشی دیگه هم هنوز وقتش نشده بود... بهترین حالت کلاسای خلاقیت مادر و کودک بود که من هم بتونم در کنارت باشم ... دو جلسه در کلاسی که مامان باران زحمت کشیده بود رفتیم که همونطور که فکر می کردم خیلی خوشت اومده بود و با اشتیاق می رفتی و از کارایی که ا...
29 اسفند 1391

کوتاهی مو

رفتم ارایشگاه و یهویی حوس کردم موهام رو هم کوتاه کنم.... بدون هماهنگی قبلی با سوژین خانوم... وقتی برگشتم سوژِین در اولین لحظه داد و بیداد کرد حتی قیافه گریه هم گرفته بود که چرا موهات رو کوتاه کردی... برو موهای خودت رو بیار ولی بعد از چند لحظه خوشش اومد و دیگه تا شب قربون صدقه من می رفت و می گفت مامان گل نازنین خیلی خوشگل شدی... خیلی ناز شدی....مامان گلی من گلی... قوبونت برم... فدات بشم... مامان بیا نانای کن... هی دست به موهام می کشید....این برنامه تا شب موقع خواب بود ... باورم نمی شد یه بچه کوچیک اینقدر براش مهم باشه... برای من هم تجربه خیلی قشنگی بود که خوشحالی این چنینی تو رو می دیدم... و بازم به این نتیجه رسیدم عشق و توجه تو...
13 اسفند 1391

عشقولانه های سوژینی

مامانی دوست دارم یه دنیا... مامانی میشه مامی.... موپولی موپولی مامان خیلی دوست دارم.. دلم برات تنگ شده بود... حالا مثلا دو دقیقه رفتیم دستشویی... حالا از دستش عصبانی هستیم... هی میچسبه و ای مامان گل نازنین... ای مامان گل نازنینم... مامان سوژین... مامان خودم..... مامان سوباده..... دیگه چی میشه گفت.... هر چقدر تو کتابای تربیتی میگن جدی برخورد کنید تو مواقعی که خطا کرده... ولی وقتی این حرفا رو می شنوی نا خوداگه بغلش میکنی و می بوسیش هنوز هم دستام براش جالبه و ناز و نوازش رو داریم... ولی جدیدا گاز هم اضافه شده و تازه جلوی گازهای محکمش رو میگیریم گریه میکنه.... بلوز استین بلند نباید بپوشم مخصوصا موقع خواب که دسترسی به بازوها خوب باشه.....
12 اسفند 1391

بعضی حرفای بامزه تو 32 ماهگی

خوب ما هم دیگه به اون مراحل رسیدیم که دائم سوال میکنی و حرف میزنی... بعضی وقتا دادم در میاد از حرف زدنها و سوالات تکراری تو... ساندیس اب انگور رو میگی انگوری اب میخوام داغ رو غاغ میگی دوغ رو غوغ میگی یه کوچولو رو گوگولو میگی البته درستش رو بلدی می بینی من خوشم میاد اینطوری تلفظ میکنی توپولی رو موپولی میگی آدامه ای... یعنی آماده ای تازگیها خودت رو خیلی بزرگ می دونی و همه چی رو میگی نی نی بودم به این چی می گفتم نی نی بودم به اون چی میگفتم امروز تو اتاق بودی خواستم از کنار بیام اشپزخونه ازت خواستم داد و بیداد  نکنی تا زودی بیام..... حالا از اتاق هی داد می زدی داد و بیداد... داد و بیداد... مامان بیا دیگه... داد و بیداد ...
12 اسفند 1391

31 ماهگی

دختر نازم شرمنده که وقت نمیکنم وبلاگت رو به موقع بروز کنم ولی امروز٣١ ماهت کامل شد گفتم شده یک خط بنویسم از مهمترین تغییر و تحولی که این روزا داشتی اینه که دارم عادتت میدم که خودت بخوابی و دیگه کم کم دوپی تعطیل.... هنوز مقاومت میکنی ولی امروز که شب چهارم بود راحتتر خوابیدی و بعد از ٤٥ دقیقه وول خوردن خوابیدی قبلا فکر میکردم تا ٣ -٤ سالگی این مدل خوابیدن رو ادامه بدیم ولی جدیدا خیلی اذیت میکردی برای خوابیدن و یه جورایی واقعا کلافه میشدم... اسیب دیدن پام موقع سوار مترو شدن بهانه ای شد که دیگه عادتت رو تغییر بدم ولی بین خودمون بمونه تو این دوسال و نیم برای دوپی شدن خیلی اذیتم میکردی.... امیدوارم این مرحله رو هم بخوبی طی کنی و یاد بگیری ...
12 اسفند 1391

معرفی خودش

سوژین قلازاده مامانم سوباده بابام حوسین ٣ سالمه.. بزرگ شدم... خودم بلدم بخوابم... چشامو می بندم و میخوابم.... موهام رو هم میخوام بلند کنم فر فری بشه....     ...
12 اسفند 1391
1